نگارش ششم -

درس 6 نگارش ششم

mohii ...

نگارش ششم. درس 6 نگارش ششم

سلام انشا با موضوع دو شی که با هم صحبت میکنند لطفا از گوگل و... نباشه معرکه میدم

جواب ها

حنا دلاوری

نگارش ششم

روزی پسر بچه ای به نام عرفان میخواست کتابی بنویسد او رفت از مغازه لوازم التحریر دفترچه و مداد و پاک کن خرید عرفان سه دوست که در یک طبقه بودند را برداشته بود زمانی که عرفان داشت مداد را بر می داشت پاک کن با خودش گفت نکند مداد برای همیشه از پیش ما برود و ما دیگر همدیگر را نبینیم پاک کن از این که بخواهد از دوستانش جدا شود میترسید دفترچه گفت اگر مداد برود و ما هم تنها شویم چه کنیم دفتر چه گفت نگران نباش یا مداد هم نمی رود یا ما هم به آن می رویم پاک کن گفت چگونه دفترچه گفت اگر آن پسر بچه مداد را برداشت و ما را بر نداشت مداد خودش را می اندازد تا دست پسر بچه نیفتد زمانی هم که پسر بچه خواست مداد را بر دارد قل میخورد و می رود زیر قفسه ها اینجوری پسر بچه میرود سراغ مدادی دیگر اگر همه ما را برداشت که باهم میریم به مکان دیگر و و زندگی مان را کنار هم می‌گذرانیم پاک کن خیالش از بابت کنار هم بودن خودشان راحت شد گفت بوس به مغزت که توانست همچین نقاشی بکشید

سوالات مشابه